بعد از اینکه مطلب نامه ای به یک رفیق رو نوشتم دوست عزیزی با نام مستعار یاغی مطلبی رو در جواب برام نوشته اند که اون رو در زیر میذارم ..
البته ناگفته نماند که ابن جناب یاغی هم از دوستان عزیز بنده هستند و بجای اون نارفیق جواب داده اند و البته ایشان قلم بسیار تند و تیزی دارند که بالاخره مرا هم از این تند و تیزی خود بی نصیب نگذاشتند و چنین فرموده اند که::
من در صدد پاسخگویی نیستم . قصد نوشتن جوابیه یا هجو هم ندارم . این فقط بیان گوشه ای از واقعیتهای موجود است که ظاهرا به عمد از سوی نگارنده مطلب (بی وفایی یک رفیق نا رفیق) نادیده انگاشته شده است . گرچه با شناختی که به شخصه از نویسنده مطلب داشته و دارم نمی توانم تمام این چشم بستن بر واقعیت از سوی وی را تعمدی تلقی نمایم . شاید در گوشه ای از افکار وی هنوز جایی برای پذیرش این حقایق که دیگر نمی شود نام پنهانی را بر آن نهاد وجود ندارد .
پسر این رو تو گوشت فرو کن من حاضر نیستم هر چیزی رو دو بار بگم یعنی وقتشو ندارم که حرفام رو تکرار کنم اصلا به خاطره همینم هست که از خیرگذاشتن نقطه و کاما هم گذشتم قبل از اینکه بخوای عصبانی بشی یا ناراحت بهتره یه نگاهی به گذشته خودت بکنی می خوام خوب بگردی می خوام ببینی کی بهت گفته بود که با من دست بدی کی بهت گفته بود که به چشمام نگاه کنی کی بهت گفته بود به لبخند من دلخوش بشی قطعا این من نبودم قطعا من برای اینکار مجبورت نکرده بودم باور کن اگه اینکار به تو آرامش نمی داد یا اگه باعث رضایت خاطرت نمی شد هیچوقت این کار هارو نمی کردی پس این ها رو برای خودت انجام دادی فکر نمی کنی این یه خود خواهی بزرگ باشه که بخوای به خاطر دل خودت دیگری رو محکوم به نارفیقی بکنی فکر نمی کنی جسارت و شهامت این رو نداری که خودت رو محکوم بکنی باور کن خودت هم نمی تونی کلمه رفاقت رو معنا کنی برای اینکه رفاقت کلمه نیست معنا شدنی نیست پس بهتره خودت رو زیاد عذاب ندی نوشته بودی (برگرد و یه نگاهی به پشت سرت بکن یه نیم نگاه هم کفایت می کنه یا حداقل گوش کن) من برای برگشتن و دیدن و گوش دادن به گذشته زمانم رو هدر نمی دم اما اگر خواستی می تونی به احترام دل خودت به حرفاش گوش بدی اون رو ببینی یا حتی برگردی و بهش سر بزنی آره به دلت رجوع کن من به اندیشه ها و افکارت کاری ندارم چون توی مطلبت اثری از اونها ندیدم نوشته تو یه احساس بود سلام و احوالپرسی و همراهی و بودن و ماندن و حتی خداحافظی نیازی به صداقت و دوستی نداره اما سر نبریدن سایه صداقت می خواد بی تو رفتن و با تو برگشتن صداقت می خواد خود خویش بودن صداقت می خواد اینکه آدم در عین پیدایی خودش رو گم کنه صداقت می خواد پس بهتره تمام بشی و از نو آغاز بکنی راستی یادم رفت بهت بگم نگاه کوتاه تفکر زیاد رو با خودش نمی یاره برعکس تفکر زیاد باعث نگاه های بلند میشه در ضمن کسی که دلی نداره ترس شکسته شدنش رو به خودش راه نمی ده آخرین جمله ات این بود((لطفا به خود نگیرید)) آخرین جمله منم اینه (لطفا به خود به گیرید پیش از اینکه به دیگران گیر دهید) ایجوری قشنگ تره مگه نه
و اما جواب من::
جناب آقای یاغی؛؛ اگر چه شما درصدد پاسخگویی یا دادن جوابیه نبودید اما عملاً این کار را کردید/ اما بنده با صراحت اعلام میکنم که قصد جواب دادن به شما دوست عزیز رو دارم::
یاغی عزیز: در جامعه ای که ما زندگی میکنیم هر اتفاقی به نوعی میتواند جزئی از یک واقعیت باشد؛؛ شادی و ناراحتی؛تولد و مرگ،مردی و نامردی و هزاران هزار واژه که هر کدامشان در قالب یک کلمه ،گویای یک دنیا حرفند و کلام.
من هم به نوعی سعی در نادیده نگاه داشتن خیلی از مطالب داشتم؛مطالبی از قبیل نامردی و زخمهایی که از این رفیقان نامرد بر دل میماند؛پس سعی بر نادیده گرفتن داشتم و دارم ....چرا که تمایلی به سرباز کردن این جوش چرکین ندارم؛ پس در این نادیده گرفتن حق با شماست؛ در ضمن نه در گوشه ای از ذهن خود بلکه در تمام ذهن خود هنوز هم واقعیات را به درستی میبینم و پذیرای آنم.
تو گفتی و من گوش کردم؛؛ پس حالا تو گوش کن ::
دو بار نمیگی چون نمیدونی بار اول چی گفتی؛پس میترسی بار دوم کلمات و جملاتت یادت بره.چیزی هم که تو زیاد داری وقته پس لطفاً کلاس نذار؛و اگر هم از خیرِ گذاشتن کاما و نقطه گذشتی دلیلش چیز دیگه ایه که هم من میدونم هم تو ....
و قرار هم نیست عصبانی بشم ،چون من طاهر وپاک و معصوم نیستم؛؛ممکنه که منهم اشتباه کنم،حتی ممکنه که تمام این نوشته های من اشتباه باشند،شما میتونی نوشته من رو نقد کنی و منهم قبول میکنم اما تو نمیتونی این نامردی ها رو از دنیا پاک کنی اگر میتونی اونها رو نقد کن نه نوشته من رو.
گشتم،، بارها و بارها،، ساعتها پرسه زدم اونهم در گذشته خودم
همیشه سعی کردم رفیق باشم نه نارفیق
چون خودم زخم خورده دو نارفیفم.
کسی نگفت؛؛ خودم خواستم
در مرام ما ایرانیها به خصوص خوزستانیها به خاطر خونگرم بودنمون ؛ دست دادن نشانه احترامه و وقتی موقع سلام و احوالپرسی تو چشمات نگاه میکردم بخاطر این بود که ببینم چشمات چی میگن؛؛ ممکنه زبونت بگه خوبم اما میتونستم ناراحتی رو تو چشمات بخونم اونوقت بود که سعی میکردم مشکلت رو بفهمم و حلش کنم
اما هیچوقت نتونستم نامردی رو از چشمات بخونم
اما این نزدیک بودن من به تو بخاطر دلخوشی خودم نبود بلکه بخاطر رفاقتم بود بخاطر دوستیمون/
تو دلخوشکونک من نبودی
من تو زندگی هیچوقت دل خودم رو به این چیزها خوش نمیکنم...
دلخوشی من یعنی خانواده ام..یعنی سلامتیم
نه دست دادن با تو و دوستی با تو ....
من بخاطر دل خودم هیچوقت کسی رو محکوم نمیکنم
بلکه بخاطر اعمالشون اونها رو محکوم میکنم..
من در همینم وبلاگ هم بارها و بارها خودم رو محاکمه کردم،،،خودم رو محکوم کردم بدون هیچ پارتی بازی و اعمال نفوذی.
راستی من گفتم که صداقت کلمه جالبیه،، نگفتم که رفاقت یک کلمه ست چون میدونم که کلمه نیست بلکه یک دنیا مطلب و کلامه.
هر کسی از رفاقت و صداقت و دوستی تعبیر جداگانه ای داره
همونطور که تو حاضر نشدی برگردی؛؛چون رفاقت تو یعنی زخم دل زدن و به اینکار هم عادت داری و به این هنرت افتخار میکنی
گفتم برگرد،، اما میگی که حاضر نیستی زمانت رو هدر بدی اما کدوم زمان؟؟
میترسی زمان برا نارفیقی در قبال یکی دیگه کم بیاری؟؟ میترسی وقت نکنی روی دل یکی دیگه زخم بزنی؟؟
من دعوتت کردم،، دعوت به برگشت
اما تو قبول نکردی
چون خیلی به خودت مطمئنی،، خیلی مغروری
تو همیشه خودت رو کمال میدونی...
تو این دنیا همه چیز صداقت میخواد... حتی مرگ.
اگر تو غیر از این فکر میکنی من صمیمانه به تو پیشنهاد میکنم که طرز تفکر خودت رو عوض کنی،، همونطور که در مورد اون قضیه تفکراتت رو تغییر دادی.
همیشه اونطوری که ما فکر میکنیم نیست...گاهی یک نگاه کوتاه حتی در حد چند ثانیه میتونه دنیای کسی رو تغییر بده..میتونه اون رو وادار به تفکر کنه ،،همونطور که به گفته خودت تفکر زیاد باعث نگاه های بلند میشه ؛ پس نگاه کوتاه هم به نوعی میتونه باعث تفکرات زیاد بشه
البته این به کسی که نگاه هم میکنه بستگی داره
اگر خودش بخواد ؛میتونه بدون نگاه هم فکر کنه ولی اگر نخواد ،بعد از ساعتها نگاه هم انگار نه انگار
درضمن ؛؛ یاغی عزیز
هر کسی دلی داره...پس این نیست که بگیم کسی که دلی نداره ترس شکسته شدنش رو به خودش راه نمی ده ؛؛؛نه اینطور نیست..همیشه دلی هست..حتی برای شکستن///
راستی وقتی بهت گفتم که دارم جوابت رو مینویسم گفتی ::
تو محکـــومی،، محکوم جوابی نداره
من تا حالا فکر میکردم که تو فمنیستی...ولی حالا متوجه شدم که تو یک یاغی در فمنیست ها هستی و شاید یک دیکتـــاتور یا نازی !!
ولی در نهایت زیبا نوشته بودی ولی سعی کن
کمی واقعبینانه تر نوشته کسی رو نقد کنی
نه اینکه فقط برای گفتن مطلبی؛؛؛ هر چه میخواهد دل تنگت بگی...//
هر چند که تو اون رفیق نامرد نیستی،،، که اگر بودی اون اتاق و پیشخونت رو روی سرت آوار میکردم
ز غم کسی اسیرم که خودش خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد :
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد